من و مامانم روى پشت بام خونمون آدم برفى ساختيم
چشماى آدم برفى من زيتون بود چشم مامانم دور ديدم آخ جون
بردارم برندارم. نميتونم إز زيتون بگذرم
بايد بردارم بيخيال
زود بخورم تا مامانم حواسش نيست
و اينگونه بود كه چشماى آدم برفى من سنگ شد